آینده کار
مترجم:شیدا سالاروند
منبع: EFMD global focus , Iss.2 Vol.10
چطور میتوانیم مشکل بحران موجود در حیطهی بازار کار جوانان را حل کنیم؟در شرایطی که میلیونها نفر بیکارند و کارفرمایان در آنِ واحد ناامیدانه به دنبال کارمند میگردند. پیتر وُگل درباره ی آینده کار پیشنهاداتی دارد.
دنیا با چالشهای جدی در حوزهی بازار کار مواجه است. به گفتهی سازمان کار بینالملل از آغاز بحران مالیِ اخیر در سال ۲۰۰۶، بیش از ۶۱ میلیون کار از بین رفته و باعث شده است بیش از دویست میلیون نفر در سرتاسر جهان بیکار شوند. به طور تقریبی ۴۰% این افرادِ بیکار زیر ۲۵ سال سن دارند هر چند که این ردهی سنی تنها شامل ۱۷% از جمعیت کل دنیا است.
تخمین زده میشود که باید تا سال ۲۰۲۰، ۵۰ میلیون شغل جدید ایجاد شود تا بیکاران دارای کار شوند و بدین شکل بتوان با رشد جمعیت همراه شد و در نتیجه حتی فشار بیشتری به بازار کار آورد. با این حال، ایجاد شغل بیشتر به تنهایی معجزه نمیکند و مشکل اشتغال جوانان را حل نمیکند. بسیاری از عوامل این مسئله اساسیتر از صرفا نبود شغل هستند. مثلا در اتحادیهی اروپا شش میلیون جوان بیکار هستند اما تنها چهار میلیون موقعیت شغلیِ در دسترس وجود دارد.
کسبوکارها در عین حال تلاش میکنند تا موقعیتهای شغلی را که در دسترس هستند با تعداد مناسبِ پرسنلِ واجدِشرایط پر کنند. بنابر مطالعهی اخیری که توسط شرکت بینالمللیِ تامینکنندهی نیروی انسانی، مشاوره و تحقیقاتیِ امور استخدامیِ منپاور انجام شده است، ۳۸% از کارفرمایان دنیا گزارش کردهاند که در پر کردن سمتهای شغلیِ خود مشکل دارند. آنها شکایت میکنند که تازهواردان جوان به بازار کار از مهارتها و قابلیتهایی که ارزش کافی به کارفرما اضافه کند برخوردار نیستند.
این امر بهروشنی نشان میدهد که بین مهارتها و نیازهای شغلیِ کسبوکارها و آنچه افراد جوان از سیستم آموزشی با خودشان به بازار کار میآورند عدمهماهنگی وجود دارد.
با این که نیاز داریم به طور کلی انبوه تقاضا را بالا ببریم، ایجاد شغل بهتنهایی بحران بیکاری جوانان را حل نمیکند. متاسفانه در حال تجربهی دورانِ بهشدت چالشبرانگیزی هستیم که نیازمندِ سازگاریِ افراد ذیعنفع متعددی است.
در کتاب اخیرم به نام نسلِ بیکار؟ چکیدهای از تغییرات متعددی که امروزه شاهد آن هستیم ارائه کردهام.
از آن جمله میتوان به این موارد اشاره کرد:
- تغییری دموگرافیک، با جمعیتی پا به سن گذاشته در برخی کشورها و با جمعیت جوانِ روبهرشد در کشورهای دیگر
- ناآرامیهای اقتصادی و سیاسی که در بسیاری از نقاط دنیا در جریان است.
- توازنِ دوبارهی قدرت سیاسی و اقتصادی جهانی
- الگوهای مهاجرت جهانی، با کاهش جمعیت در برخی کشورها و رشدی چشمگیر در کشورهای دیگر
- تنوع رو به رشد در کشورها، با ملیتها، فرهنگها، مذهبها و زبانهایی که در مناطق شهری جمع شدهاند.
- معرفیِ فناوریهای نوظهور که زندگی هرروزهامان را تغییر میدهند.
- ویژگیهایِ نسلیِ در حال تغییر که شیوهی زندگی، تفکر و کار کردنِ نسلهای آینده را تعیین میکنند.
- صنایع جدید و شغلهایی که در حال به وجود آمدن هستند.
- فضای «مجازی» که تاحدودی جایگزین دنیای واقعی شده است.
به نظر میرسد علیالخصوص انقلاب فناوری، که اغلب به آن «انقلاب چهارم صنعتی» میگویند، باعث ایجاد استرس نامتناسب هم بر بازار کار و هم بر سیستم آموزشی میشود. میزان تغییر آنقدر بزرگ است که کارفرمایان نمیتوانند به قدر کافی پیشبینی کنند به چه مهارتهایی در عرض دو یا سه سالِ آینده احتیاج دارند، بنابراین نمیتوانند زنجیرهی تامین مهارت بسازند.
آنها در عوض برای صلاحیتهای مهارتی موجود(یا حتی گاهی برای صلاحیتهای مهارتی در گذشته) جذب نیرو میکنند. مدرسهها و دانشگاهها در حال آموزش مواد درسی قرن بیستم به جوانانی که وارد بازار کار قرن بیستویکم خواهند شد هستند. برای این که نهادهای آموزشی مهارتهای درست را در اختیار جوانان قرار دهند باید صلاحیتهای مهارتیِ بازار کار را پنج تا ده سال جلوتر پیشبینی کنند- که در مقایسه با عدمقطعیت بیسابقهی دنیای امروز چالش بزرگی است.

پس برای حل این مشکل و از بین بردن شکاف بین سیستم آموزشی و بازار کار و کمک به جوانان بیشتری برای ورود موفق به دنیای کار چه باید کرد؟
انقلاب صنعتی چهارم با خود تغییرات سیستماتیکی میآورد که در شیوهی آموختن، زندگی، کار و حتی تفکرمان تاثیر میگذارد. در نتیجه، هم سیستم آموزشی و هم بازار کار نیاز به سازگاری دارد. تغییرات متعددی باید اتفاق بیفتند:
- اول، آموزگاران باید برنامهی آموزشی را همراستا کنند تا به دانشآموزان مهارتهای مورد تقاضای بازار کار را آموزش دهند. آموزگاران با ایجاد ساختاری برای مهارتها میتوانند انعطاف، تغییرپذیری و آمادگی بهتر دانشآموزان را برای کار تضمین کنند. از لحاظ تاریخی آموزش بر روی دروس ایجادکنندهی دانش مثل زبان، ریاضی، علوم طبیعی، هنر، موسیقی، تاریخ و جغرافیا متمرکز بود، در صورتی که رویکردهای جدیدی وجود دارد که مبتنی بر مهارتاند و آموزگاران باید آنها را مد نظر قرار دهند.
مثلا اخیرا دولت فنلاند اعلام کرده است که «مباحث درسی» را در مدرسه حذف و «موضوعات» را جایگزین آن خواهد کرد.
- دوم، کارفرمایان باید اطمینان حاصل کنند که شغلهایی ایجاد میکنند که مناسب جوانان باشد و به آنها اجازه دهد وارد دنیای کار شوند. نیازهای کاری به شکل فزایندهای در حال پیچیده و پرزحمت شدن است که باعث میشود بسیاری از جوانان شانس واقعی برای مرتفع کردن حتی بخشی از این نیازها نداشته باشند. «شغلهای متناسب با جوانان» ضروریاند.
- سوم، کارفرمایان باید در آموزش دادن جوانان و آماده کردناشان برای کار هم نقش داشته باشند. کارفرمایان باید با سیستم آموزشی بهتر ادغام شوند و با مدرسهها و دانشگاهها در توسعهی مباحث آموزشی بهتر همکاری کنند و بخشی از فرایند تعلیم شوند. به اشتراک گذاشتن دانش عملیِ دنیای کار به دانشآموزان کمک خواهد کرد تا آنچه را که دارند در مدرسه یاد میگیرند در محیط کار به کار گیرند.
- چهارم، برای این که واقعا به آموزش جوانان ارزشی افزوده شود، کارفرمایان باید انواع مهارتها و قابلیتهایی را که به دنبال آن هستند بهتر درک کنند- نه مهارتهای دیروز، نه مهارتهای امروز، بلکه مهارتهای فردا. ساختن شبکهی تامین مهارت حیاتی است اگرچه کار بسیار پرزحمتی برای آنهاست. اما اگر کارفرمایان فقط بتوانند بهروشنی شرح دهند چه نوع مهارتهایی را ممکن است در پنج سال آینده نیاز داشته باشند سیستم آموزشی میتواند با آن همراه شود و به قدر نیاز شروع به آمادهسازی جوانان کند.
علاوه بر این، کارفرمایان باید محلِ کار قرن بیستویکمی بسازند- محل کاری که با نسل بعدِ کارمندان «حرف» میزند و به کارفرمایان اجازه میدهد تا نه تنها کارمندان را جذب سازمانهایشان کنند بلکه وقتی کارمندان در آن محل قرار میگیرند آنها را همانجا نگه دارد. دادههای کلان این فرصت را در اختیار کارفرمایان قرار میدهد تا بهتر بتوانند جهت حرکت بازار کار را پیشبینی کنند و بگویند باید انتظار فقدان کدام مهارتها را در آیندهی دور و نزدیک داشت.
- و در آخر، هم سیستم آموزشی و هم سیاست کار باید در هم بریزد. همانطور که کیث برین در پُست وبلاگ خود برای سایت بنیاد فروم اقتصادیِ دنیا توضیح داده است : با این که «پیشرفت چشمگیری در بهبود دسترسی به آموزش وجود داشته، کیفیت و ارتباط یادگیری به ندرت و با هیچ معیاری پیشرفت نکرده است. در عین حال، سیاست دولت وقتی نوبت به مجهز کردن نیروی کار ملی به مهارت میرسد از قافله عقب مانده است. آموزش و سیاست کار باید بازنگری شوند تا با واقعیتهای متغیر بازار مرتبطتر و واکنشپذیرتر شوند. »
- پنجم، مدارس و دانشگاهها باید استراتژیهای خود را تغییر دهند. نه تنها باید بر روی آموزش مباحث خاصی به جوانان متمرکز باشند بلکه باید واقعا آنها را برای دنیای کار آماده کنند. انتقال به محل کار باید توسط دانشگاهها تسهیل شود. دانشگاهها باید مسئولیت موفقیت (یا عدم موفقیت) قرار گرفتن دانشآموزان و دانشجویان را در بازار کار بپذیرند.
-
اگر میخواهیم وضعیت دشوارِ بیکاریِ جوانان را حل کنیم باید هم راهحلهای کوتاهمدت و هم راهحلهای بلندمدت پیدا کنیم.
دو تا از گروههای ذیعنفع اصلی در این میان آموزگاران و کارمندان هستند. اینها هر دو نقشی اساسی دارند و از بین بردن شکاف بین این دو یکی از استراتژیهای حیاتی برای حل این مشکل است. همراستا بودن بهتر مهارتهایی که جوانان در حین ورود به بازار کار با خود میآورند و مهارتهایی که بازار کار واقعا در آن برهه از زمان به آنها نیاز دارد از همیت زیادی برخوردار خواهد بود.
این کار، کار بزرگی است اما غیرممکن نیست.
البته لازم است که افراد مختلفِ ذیعنفع برای این که موفق شوند با هم کار کنند.
در نسل بیکار روی بیش از ۱۰۰ راهحل از گروههای مختلف ذیعنفع تاکید کردهام. این راهحلها باید به مثابهی منبعی برای دیگران که میخواهند در حل مشکل سهیم باشند به کار آیند. بیایید همه با هم برای بهبود وضعیت جهان برای فرزندانمان دست به دست هم دهیم.
بیشتر بخوانید:
ضرورت و اهمیت مدیریت منابع انسانی
با دوستانتان به اشتراک بگذارید: